تیا مامان باباش تیا مامان باباش ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

جگر گوشه بابا

چیزایی که دخترم عاشق اوناست...

1394/10/22 22:37
نویسنده : مامانی
162 بازدید
اشتراک گذاری

اللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد 

سلام و صد سلام به روی ماهت عزیز گِلارَه مامان؛ امروز میخوام از چیزایی برات بگم که خیلی از دیدن یا شنیدن اونا لذت می بری و گاهی اینقد ذوق زده میشی که جیغ میزنی برامون.

الحمدلله عاشق صوت قرآن و صدای اذان هستی. مخصوصا وقتی قاری نوجوان طبسی با صوت میخونه چشات برق میزنه و با جون و دل گوش میکنی. عاشق نماز هستی و هر وقت یکی بخواد نماز بخونه سریع میری مقابلش یکم نگاش میکنی و مُهر برمیداری. وقتی میریم حرم حضرت معصومه (س) قربونش بشم، کلی چیزای جذاب برات هست اولا که اونجا اکثرا دارن نماز می خونن البته اگه شما بذاری و مهرشونو برنداریچشمک. دوما اونجا پر از بچه های قد و نیم قد که دلت میخواد با همشون بازی کنی و دوس بشی؛ در کل فدات بشم دوس داری با تمام موجودات زنده ارتباط برقرار کنی. تو حرم اول مات و مبهوت به در و دیوار زیبای حرم با اون همه چراغای بزرگ و آویز نگاه میکنی بعد سرپا میشی و یه کم با صدای بلند و کشدار میگی : «اَ...اَ...اَاَاَ» بعد هم کمی راه میری و متوجه میشی کلی مهر هست که میتونی برداری.دلخور یه بار تو حرم به یه دختر خانم 3 ساله زل زده بودی و براش لبخند زدی اما اون با نامردی یه مهر برداشت  و بُرد پشت سرش تا طرف شما پرتش کنه که مامان مثه قرقی پر زد و جوجه قناری رو نجات داد. راضی(قرقی:  پرنده شکاری کوچکی از تیرهٔ عقابیان است. قرقی‌ها درمیان درختان آشیانه ساخته و برای شکار پرندگان کوچک مثلگنجشک در لابلای درختان و بوته‌ها سازگاری پیدا کرده‌اند.) 

دیروز یعنی 22 دی ماه تازه متوجه شدی که چندتا کبوتر پشت پنجره مشغول بغبغو کردن و خوردن دونه های گندمی هستن که بابا حسین با عشق و محبت هر روز صبح براشون میریزه. اینقد ذوق کردی و با انگشت اشاره اونا رو به ما نشون دادی. تا میگفتیم جوجو سریع به پنجره نگاه میکردی؛ قربون دختر مهربون و باهوشم بشم الهی الهی....

دیگه جونم برات بگه بذار یه کم فکر کنم ببینم چی بذهنم میرسه...آهان برنامه های شبکه پویا و عمو پورنگ؛ خیلی محله گل و بلبل رو دوس داری و با دقت نگاه میکنی بعضی جاهاش میخندی و دس میزنی. نماهنگهای «نماز» و «دوخته برام مادرم یه جانماز کوچک...» و «پدر امروز باز بود مسافر»، «بابا بزرگ خوبم برام کتاب خریده» و کلی چیزای دیگه رو دوس داری. البته تیتراژهای تلوزیونی رو هم از 5 ماهگی داری دنبال میکنی از تیتراژ «تنهایی لیلا» گرفته تا «آقا و خانم سنگی»دلخور. الان که تیتراژ سریال کیمیا رو مشتاقی.

اما نوبت به خوراکی ها میرسه، که باید بگم زیاد از غذاهایی که مامان میپزه خوشت نمیاد و کلاً پدر منو درآوردی با این غذا خوردنت جوجو...سوال. اما در عوض هرچی گلابی، نارنگی، هویچ، هلو، موز، لیمو ترش، نارنج (خودت بهار نارنجی، نارنج میخوای چکار)هست رو روسپید کردی. سیب رو دوس نداشتی اما الان پوره سیب دوس داری بخوری. آب هویچایی که بابا حسین میگیره رو با ولع میخوری. یه چیز دیگه اینه که جوجه کباب دوس داری و دلت میخواد با دندونای کوچولوت خودت گاز بگیری بخوری. سیب زمینی رو به هر شکلی پختم بالا آوردی البته الان چیپس میکنم دوس داری.

اما خیلی ناقلایی عشقت اینه سفره که پهن میشه بری رو پای بابایی بشینی و غذا دهنت بذاره. 

خرما رو هم دوس داری. کلاً ذائقه شیرینی داری.

خب دیگه فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه... چرا چرا الان یادم افتاد تاب بازی رو هم دوس داری چه تو خونه چه تو پارک که سر فرصت عکساشو برات میذارم. خاله فاطمه که خونشون سبزوار هست و دوست مامانیه برات یه تاب بازی آورد خیلی به دردمون خورد، بعضی شبا میذاشتیمت داخل تاب تا خوابت بگیره...

یه خبر خوب الان منو بابا دیدیم که پنجمین مرواریدت هم دراومده مبارکه

خب دیگه بیدار شدی و باید ببریمت پارک فعلا بای بای...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)