تیا مامان باباش تیا مامان باباش ، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

جگر گوشه بابا

فرهنگ لغت نفسکم قبل از 2 سالگی

کره: تره تخم مرغ: توخولی گنجشک: جیجیشک کلاغ: تتاخ مادر جون: مان جون آقاجون: آجون کتاب: تیتاب نقاشی: نداشی لوبیا: لوبالا جمله های کوتاه دخملم: **مامان گَرَم (مامان قهرم) **ای نامرد **شٍطون بلا (شیطون بلا) **گلم جانم عزیزم مهربونم شیرینم **سلام گناری (سلام قناری) بریم مخمون (بریم مهمون) **بریم اَرَم شکلات بگیرم (بریم حرم) **صب بخیر (صبح بخیر) **علی یارت (وقتی بابا میره سر کار) فیلم بذار **آخنگ بذار(آهنگ بذار) **خدایا شکت (خدایا شکرت) الا هم صل علی...
5 آبان 1395

طلبه جوانی که 11 فرزند و 2 داماد دارد

روح زندگی در این خانه موج می‌زند. هر قدر هم که خسته و بی‌حوصله باشی، پا به این خانه که بگذاری، نشاط و شادابی بچه‌ها حالت را جا می‌آورد و لبخند را مهمان لب‌هایت می‌کند. البته اگر وقت باشد و چند ساعتي در اين خانه بماني، بايد كمي صبر و حوصله را هم چاشني لبخندهايت كني تا از بازيگوشي و هياهوي بچه‌ها بيشتر لذت ببري. اشتباه نكنيد! اينجا مهد‌كودك نيست؛ اينجا خانه پرجمعيت‌ترين خانواده جوان ايراني است. پدر 34ساله و مادر 32ساله‌اي كه 11بچه قد و نيم قد دارند. بزرگ‌ترين فرزند اين خانواده 17سال دارد و 3 سال است كه ازدواج كرده و كوچك‌ترين آنها هم تقريبا يكساله است. حجت‌الاسلام محمد...
25 فروردين 1395

نفسمي برّۀ بابا

سلام عزيز دلم. خيلي شيرين شدي به خدا. وقتي وضو ميگيرم خوب و با دقت نگاه ميکني و وقتي مسح پا ميکشم تو هم خم ميشي با دوتا دستت روي دوتا پاي کوچولوت مسح ميکشي. بعد وقتي ميگم الله اکبر، دستاتو تا کنار گوشات بالا ميبري. وقتي ميگم دستمال من زير درخت آلبالو گم شده سواد داري، سريع جواب ميدي نچ نچ. ببخشيد که فرصت نکردم ازت عکس بذارم.
10 اسفند 1394

چند لحظه اي از شيرينکاري هاي ناناز خانم

سلام و صد سلام به روي ماهت ،قند عسل بابايي. قربون قد و بالات بشم که روز به روز داري بزرگ و بزرگتر ميشي. ماشاء الله. جديداً حلقه ها رو روي هم ميچيني تازه ديدم بردي حلقه ها رو روي بخاري گذاشتي . يه کار هم ياد گرفتي که قلباً دوس ندارم اما خندم ميگيره از بس ناقلايي  اونم اينه که وقتي چيزي بخواي حريفت نميشم و با دست تو سر و صورت و دست و پام ميزني (داشتيم ماماني ) و چه ايستاده باشي چه نشسته با گريه خودتو از پشت رو زمين ميندازي. غذا خوردنت که همچنان فقط بريز و بپاشه. بابا بهت ميگه قربونت بشم که يه پا آشپزخانه سياري واسه خودت، راستم ميگه چون غذا رو مي مالي به سر و دست و پاهاي خودت بعد راه مي افتي تموم خونه رو باهاش متبرک ميکني  . ديشب ه...
5 اسفند 1394

چیزایی که دخترم براشون خیلی ذوق داره

سلام گلاره مامانی؛ فدات بشم که وارد سال دوم زندگیت شدی. ان شاء الله 120 ساله بشی. قشنگ مامان چندتا کار هست که کیف میکنم از ذوق کردنت. 1- وقتی میگم زهرا بیاد شیر بخوره می خندی و بدو میای خودتو میندازی تو بغلم و انگشت شصت پاتو تو دستت میگیری. 2- میگن بچه ها وقتی دارن دندون درمیارن وقت شیر خوردن گاز میگیرن اما خدا رو شکر شما این کارو نکردی اما اخیرا انگار یادت افتاده بود باید گاز میگرفتی برا همین چندبار گاز گرفتی بعد خودت می خندیدی. 3- وقتی جارو برقی و سشوار روشن باشه کلی جیغ میزنی و میخندی. 4- از سینه زدن خیلی کیف میکنی و خیلی قشنگه سینه زدن و حسین حسین گفتنت. 5- از خوردن پودر پسته و گردو هم لذت ...
2 اسفند 1394

يک سالگي زهراي عزيز و 29 سالگي بابا حسين مبارک

سلام به روي ماه دختر نازم. اول از همه بايد بگم امروز تولد بابا جونت بود. ان شاء الله هميشه زنده باشه و سايه ي پر از مهر و محبتش بالا سر هر دومون باشه. دوما همين سه شنبه اي که گذشت يک ساله شدنت رو جشن گرفتيم. بابا جونت زودتر از هميشه اومد خونه تا ساعت 7 و نيم شب رأس تولد شما خونه باشه. البته اين جشن برا تولد هر دوتاتون برگزار شد. تنها مهمان تولد شما، دايي فرشاد بود که از تهران اومده بود و کلي ما رو با اومدنش و کادوهاش شرمنده کرد. البته شما خيلي اون شب اذيت کردي و گريه کردي فکر کردي حالا که لباس پوشيديم ميخوايم جايي بريم و نگران بودي جات بذاريم. خلاصه جشن برات گرفتيم و کيک خورديم. دايي برا هر سه تامون کادو داد. عکسا خيلي حجمش بالاست ببينم اگه...
29 بهمن 1394

چند کلامی با بلبل بابا

به نام خالق یکتا سلام به روی ماه دختر نازم. فرشته کوچولوی بابا بعد از مدتی حالا میتونم برات بنویسم. یه مسافرت داشتیم به دره شهر که البته بیخبر رفتیم و همه ذوق زده شدن فقط حیف که شدیداً سرما خوردی اصلا از شب قبل از حرکتمون تب کردی و خوب نخوابیدی. خیلی اذیت شدی با سرماخوردگی و خیلی خوب غذا نخوردی. دکتر بردیمت اما فقط 2 روز دارو خوردی بعدش دیگه حریفت نشدیم برا دارو دادن. الان بعد از 12 روز تازه داری خوب میشی. حالا نوبتی هم که باشه وقته تعریف کردن خاطرات وروجک باشیه. ماشاء الله دونده ای شدی برا خودت، قایم باشک یاد گرفتی، میگیم زهرا سینه بزن شروع میکنی سینه زدن و سعی میکنی بگی «حسین» اما فقط حرف سین شنیده میشه، وقتی تشنه میشی خو...
23 بهمن 1394