چند کلامی با بلبل بابا
به نام خالق یکتا سلام به روی ماه دختر نازم. فرشته کوچولوی بابا بعد از مدتی حالا میتونم برات بنویسم. یه مسافرت داشتیم به دره شهر که البته بیخبر رفتیم و همه ذوق زده شدن فقط حیف که شدیداً سرما خوردی اصلا از شب قبل از حرکتمون تب کردی و خوب نخوابیدی. خیلی اذیت شدی با سرماخوردگی و خیلی خوب غذا نخوردی. دکتر بردیمت اما فقط 2 روز دارو خوردی بعدش دیگه حریفت نشدیم برا دارو دادن. الان بعد از 12 روز تازه داری خوب میشی. حالا نوبتی هم که باشه وقته تعریف کردن خاطرات وروجک باشیه. ماشاء الله دونده ای شدی برا خودت، قایم باشک یاد گرفتی، میگیم زهرا سینه بزن شروع میکنی سینه زدن و سعی میکنی بگی «حسین» اما فقط حرف سین شنیده میشه، وقتی تشنه میشی خو...